پیداست که سیاست در معنای امروزی آن در سرودههای سعدی بازتابی ندارد، اما سعدی از آن روی که سخنوری اندیشمند است، بیشتر سرودهها و نوشتههای او در بوستان و گلستان و پارهای از چامهها و سرودهها و غزلهای او ساختاری اندرزگرانه و آموختاری به آیین کشورداری دارد و به منش و کنش شاهان و فرمانروایان بیش از دیگر سخنوران پرداخته است.
برای نمونه در نخستین بخش از هشتگانه بوستان که در عدل و تدبیر و رای نامیده شده، یک سره این زمینه را بر رسیده و دیدگاهها و اندیشهها او آموزههای خود را با خواننده و شنونده در میان نهاده است.
اگر بخواهم گوهره و چکیده دیدگاه سعدی را در آیین کشورداری از نگاهی بسیار فراخ در یک واژه بگنجانم آن واژه میتواند«ترازمندی» باشد. ترازمندی یا تعادل، یکی از بنیادینترین ویژگیها در منش و فرهنگ ایرانی است که در آیین کشورداری هم بازتاب و کارکردی بنیادین دارد.
در اندیشه سعدی، فرمانروای شایسته کسی است که در کار تاریک و دشوار فرمان راندن همواره ترازمند است و از فراخروی یا تنگپویی میپرهیزد. برترین ویژگی ترازمندی در آیین کشورداری دادگری است. پادشاه دادگستر در کردار و رفتار خود ترازمند است، زیرا داد تنها آن نیست که بخشنده باشند و از گناه کسان که دست به کاری تباه زدهاند، بگذرد. بایسته ترازمندی آن است که کردارها همساز و همتراز باشند. داد آن است که دادگر هرکار را به شیوه درست و ترازمند آن انجام بدهد. آن زمان که میباید بخشود، ببخشاید. آن زمان که باید کیفر داد، کیفر بدهد. اگر بخشودنی را کیفر بدهد، به همان اندازه بیداد کرده که کسی را که میباید بخشود به کیفر برساند.
سعدی در جهانبینی کشوردارانه خویش همواره بدین اصل پایبند است. از سوی دیگر یکی از شایستگیها و ویژگیهای بسیار ارزشمند سعدی در سرودههای کشوردارانه، در سرودههایی است که در آنها به آیین فرمانرانی پرداخته؛ آنجا که دیدگاهها و اندیشههای خویش را بی هیچ پرده و پروا با دلیری و بیباکی، با فرمانروایان در میان مینهد، مانند بسیاری دیگر بیمزده و به پروا و شرمسار با این کسان سخن میگویند.
یکی از بیتهای سعدی که از این باب بیتی برجسته است و آغازینه یا مطلع یکی از چامههای اوست، به گمان بسیاری سعدی در سخن با یکی از فرمانرانان مغول سروده است. پیداست شنونده مردی خودکامه و خویشتنرای است که از سرزمینی دیگر به ایران آمده و به ایران تاخته است. سخن گفتن با فرمانرانی چنین کاری آسان و دشوار نیست، اما زبان سعدی از همان آغاز، زبانی از سر برتری است، زبانی اندرزگرانه است.
ناگفته پیداست که در اندرز، دو سوی اندرزگر و اندرزپذیر از دید ارزشوارونه یکدیگرند و به هیچ شیوهای نمیتوان اندرزگر را با اندرزپذیر همپایه و همتراز دانست، زیرا اگر این دو همتراز و همپایه باشند، جایی برای اندرز نمیماند. بنابراین همواره اندرزگر خود را برتر، داناتر، آگاهتر از شنونده اندرز میداند. این برتری سعدی را چونان اندرزگر و راهنمون بر شنونده اندرز او میرساند که فرمانرانی غیرایرانی و خودپسند است،
اما سعدی به گونهای کوبنده و نیرومند در آغاز چامه آشکارا و به همانسان که در بیتهای دیگر تا فرجام سروده میبینیم، میسراید: «به نوبتند ملوک اندرین سپنج سرای، کنون نوبت توست ای ملک، به عدل گرای» شگفتا از این بیت! شگردهای هنری نهفته در آن را بازمینمایم تا روشن شود دلیری سعدی و توانایی او در سخن، تا کجاست.
لخت نخستین، با گزاره آغاز شده، سعدی از شگردی بهره جسته که آن را پیش آورد گزاره مینامیم، زیرا میخواهد خواننده بر آن درنگ بورزد، پس گفته «به نوبتند ملوک در این سپنج سرا» نگفته است «ملوک در این سپند سرای به نوبت است» از دید پیام شناختی به نوبت بودن است. سعدی به یاد شنونده میآورد که شکوه شاه دیری نخواهد پایید و به زودی او از جهان خواهد رفت یا کسی دیگر بر اورنگ وی برخواهد نشست. پس نباید به این توانمندی و شکوه شاهی که از آن برخوردار است، فریفته بشود.
نکته دیگر در بیت که این پیام را بیش از پیش نیرو میبخشد «سپنج سرای» است که کنایه از گیتی و جهان خاکی است. سپنج واژهای است به معنی ناپایدار. همه مردمان از شاه تا گدا، در مهمانسرای گیتی مهمان هستند و به سپنج آمدهاند.
هنگامه هنری در لخت دوم بیشتر از لخت اول است. در لخت دوم سعدی «نهاد» را سترده است. این ستردگی ارج و ارزشی بسیار هنرورزانه دارد، چون«نهاد» در چشم سعدی آنچنان ارزش ندارد که از آن یاد بیاورد و سخن بگوید. نهاد پادشاهی است اما سعدی نهاد را سترده است.
نکته دیگر، فرمانی است که به شنونده خود با سرودن«به عدل گرای» میدهد. سخن بر پایه برتری اندرزگر است. از فرمانروا به خواهش نمیخواهد که دادگستر باشد، یا از خواست خود در پرده و پوشیده با او سخن نمیگوید. راست و روشن او را اندرز میدهد. پدر هرگز اینچنین به نیرو و بیپروا فرزند خود را اندرز نمیدهد.
نکته دیگر نوع خطاب است. سعدی رو با روی با این فرمانران مغول سخن گفته و مینویسد«ای ملک» و پوشیده با وی سخن نمیگوید.
در این بیتها میبینید که سعدی چگونه جهانبینی کشوردارانه خود را با فرمانران در میان میگذارد. از جایگاه برتری با آنکه او را اندرز میدهد، سخن میدهد از این دید میتوان گفت سعدی در پهنه سخن پارسی چهرهای بیمانند است.