کمی بیشتر از یک ماه از انتصاب وحید یوسفینژاد به سرپرستی دانشگاه علوم پزشکی کردستان نگذشته است؛ او در این مدت کوتاه راهی در پیش گرفته که به زعم نگارنده، به بیراهه است! و با این اوضاع شاید لازم باشد تا دیر نشده، برای تغییر در مدیریت دانشگاه، یکبار دیگر آستینها بالا زده شوند!
رئیس دانشگاه علوم پزشکی کردستان، 45 روز قبل، با حکم وزیر بهداشت تغییر کرد؛ وحید یوسفینژاد سرپرست دانشگاه شد و یک ماه بعد هم، جلسه معارفه او رسماً برگزار شد و طبق گفته چند نماینده محترم مردم استان در مجلس، قرار است ظرف حدود سه ماه، عملکردش ارزیابی شود و در صورت مثبت بودن نتیجه ارزیابی، حکم «ریاست» دریافت کند.
در خصوص یک ماه و نیم سکانداری امور دانشگاه توسط یوسفینژاد، سخن فراوان است که در فرصت مناسب به آن خواهیم پرداخت؛ در این مقال بناست تنها به دو دیدار قابل تأمل او نگاهی گذرا داشته باشیم.
یکم) یکشنبه 5 خرداد 98؛ سرپرست علوم پزشکی کردستان ساعت 10 صبح و بعد از برگزاری جلسه هیئت رئیسه، وقت اداری خود را به دیدار با چند نفر در پردیس دانشگاه صرف کرده است؛ گویا، آقایان «محمدحسین عباسآبادی»، «عباس احمدی»، «کورش قادری» و «رمضان یوسفی»؛ ضرورت جلسه و محتوای آن اگر قابل انتشار باشد حتماً یوسفینژاد دربارهاش بیشتر توضیح خواهد داد!
دوم) چهارشنبه 29 خرداد 98؛ یوسفینژاد این بار با اعضای! حزب اعتدال و توسعه دیدار میکند؛ گویا حاضرین در جلسه درباره «راههای بهبود تبادلات و ارتقای سلامت مردم» بحث نمودهاند؛ شاید بد نباشد سرپرست دانشگاه روشن کند چه تبادلاتی بین او و حزب اعتدال و توسعه هست و ایضاً توضیح دهد کسانی که با آنها ملاقات داشته احیاناً در کدام حوزه بهداشت و درمان دارای تخصص بودهاند تا متولی سلامت یک میلیون و ششصد هزار کردستانی با آنها درباره «مثلاً! بحث پیرامون ارتقای سلامت مردم» وقت بگذراند؟
تا زمانی که آقای سرپرست به سؤالات ساده و بدون ابهام مطرح در این مقال پاسخ روشن و دقیق بدهد (البته اگر پاسخی داشته باشد)، قضاوت قطعی درباره موضوع، دشوار است؛ اما چه کند نگارنده که با شنیدن آنچه آمد، حکایت زیر در ذهنش نقش میبندد!
خواجه نظامالدین عبیدالله، معروف به عبید زاکانی، شاعر و طنزپرداز چیرهدست قرن هشتم هجری، در «رساله دلگشا»، حکایتی نقل کرده با این مضمون: «درویشی به در خانهای رسید؛ پاره نانی بخواست، دخترکی در خانه بود، گفت: نیست؛ گفت: چوبی هیمهای، گفت: نیست؛ گفت: پارهای نمک، گفت: نیست؛ گفت: کوزهای آب، گفت: نیست؛ گفت: مادرت کجاست؟ گفت: به تعزیت خویشاوندان رفته است؛ گفت: چنین که من حال خانه شما میبینم ده خویشاوند دیگر میباید که به تعزیت خانه شما آیند!!».
جناب سرپرست! برای نمونه و تنها برای نمونه، بدانید مدیرکل سابق مدیریت بحران استانداری کردستان، که شما با او درباره «بهبود تبادلات»! به بحث نشستهاید، چنان که من میدانم نیازمند آن است که ده همباندی برای همفکری در جهت پاسخگویی به ابهاماتی پیرامون عملکرد دوره مدیریتاش به دیدارش بروند؛ این جماعت را چه به رفتن به «تعزیت» دیگران!
و سخن آخر با آنهایی که هنوز گمان میکنند «سرپرست دانشگاه علوم پزشکی کردستان» «اینکاره» است! شما به سرپرست دانشگاه بگویید اگر فکر میکند غیر از اندازهگیری فشارخون کارکنان استانداری کردستان و عکس گرفتن با نماینده حامیاش (مقصودم همان مدل کردستانی آقای دوربینی است) در کنار چند دستگاه آمبولانس تحویلی وزارت بهداشت، عملکرد دیگری در این 45 روز داشته بهتر نیست آن را از طریق رسانههای جمعی به گوش مردم کردستان برساند؟ گزارش به اعضای حزب اعتدال و توسعه کردستان چه بدعت نامبارک دیگری در این استان است؟ نکند او وامدار احزاب چند نفره کردستان است؟ شما به جناب یوسفینژاد بگویید مردم کردستان در حوزه بهداشت و سلامت مطالباتی بسیار جدی دارند، برای مثال بهتر نبود او در این 45 روز، 14 سال عملکرد معاون بهداشتی دانشگاه را بررسی و این حوزه را به جوانی باانگیزه میسپرد؟ و شما با هر زبانی که خود میدانید به آقای سرپرست تفهیم کنید بر ناظران عملکرد جنابشان بسیار گران است که او در برابر مطالبات بهحق از مجموعه تحت مدیریتش، وقت خود را صرف سیاسیکاری کند، بهتر نیست اولویت او، برای مثال، یافتن راهی برای پرداخت مطالبات معوق پرسنل زحمتکش دانشگاه و رسیدگی به مشکلات کارکنان خدوم شرکت آوای سلامت در علوم پزشکی کردستان باشد؛ و فعلاً همین!
فرید کریمی