آرزو درزی | بی قانون
دید و بازدید نوروزی برای ما دهه هفتادیها از طاقتفرساترین كارهای دنیاست. چند رتبه پایینتر از كار در معدن، صبح زود از خواب بیدار شدن و دوست داشتن كسی كه دوستت ندارد.
ما در این مراسم به ساعتها گوش دادن ذكر مصیبت دهه شصتیها، شبیهسازی صفا و صمیمیت موجود در رفت و آمدهای سالهای دور و سركوفت به علت «عدم تجربه عیددیدنی در سالهای بمباران» مشغول هستیم. با اینكه دست داشتن ما در حملات هوایی، كمبود شیرخشك و خشونت معلمان و ناظمان دهه شصت، هنوز ثابت نشده، همچنان تاوان پس میدهیم و عذرخواهی میكنیم.
برنامه به این صورت است كه پس از گذشت چند ساعت و توجه كردن به مباحث مطرح شده، تصمیم میگیریم كه سرمان را با میوه خوردن گرم كنیم. اما یك اشتباه استراتژیك در این برهه حساس، شروع كردن با "موز" است. كافی است دستمان برود سمت موزِ توی بشقاب، آن وقت است كه از جای جای خانه جملاتی مانند: «خوش به حال جوونای این دوره، هرچی بخوان براشون فراهمه»، «اون موقعها فقط بعضی خونوادهها موز داشتن» و «اصلا خود من یه عكس تكی با موز دارم» به گوشمان میرسد.
با اینكه دلمان راضی نیست، بیخیال موز میشویم و یك پرتقال برمیداریم و زیر سنگینی نگاه خانمهایی كه سنی ازشان گذشته، شروع میكنیم به پوست گرفتن. در این مرحله، حتی اگر موفق شویم خیلی تمیز و حرفهای پرتقال را پوست بگیریم، باید حواسمان را جمع كنیم كه اسیر جنگ روانیِ «پوستش رو چرا اونجوری حیف و میل میكنی، نگه دار واسه شیرین پلو، اون سفیدیهاش رو هم كه نباید بكَنی؛ واسه كبد خوبه، اصلا این جوونا همه چی رو میریزن دور، قدر نمیدونن كه» نشویم.
بعد از فرو دادن آن پرتقال كذایی، برای اینكه كمی از آن جو دور شویم، بلند میشویم كه برویم به یك گوشه دیگر خانه و در تنهایی با موبایلهایمان بازی كنیم تا شاید این كار مرهمی شود بر روح و روان زخمیمان. اما این هم یك اشتباه استراتژیك دیگر است. هرگوشه و كنار از خانه میزبان میتواند محلی بالقوه برای حضور دو قُمری دهه هشتادی باشد كه بحثشان را از «شما درستون كجاست» شروع كردهاند و حالا دارند در مورد اشتراكات روحی و فكریشان باهم اختلاط میكنند. كوچكترین توجهی هم به حضور ما ندارند و قاعدتا معذب شدن هم در قاموسشان نیست.
اما ما خودمان معذب میشویم. از آنجا هم بلند شده و دنبال جای دیگری برای گذران عیددیدنی جذابمان میگردیم. اما باید حواسمان باشد روی هر مبلی كه خواستیم بنشینیم، اول یك لگد به آن بزنیم، شاید دهه نودیای چیزی پشت آن در حال شمردن عیدیهایش باشد.