تابناک فارس به نقل از ایسنا: شیراز شهر کلامخوش، مردمانی خوشکلام، گلهای رنگرنگ و رنگهایی شاد گلگونه، از دروازه قرآن تاریخی تا میدان الله و قصردشت و باغجنت، گسترهای سبز را میماند، پهن شده در میان درهای خوشآب و هوا در مرکز استان فارس، استانی که ایران کوچک، برازندهترین نام برای آن است .
لهجه زیبای مردمان دیار سعدی و حافظ، یکی از زیباترین و دلنشینترین لهجهها در ایران بزرگ اسلامی است؛ مردمانی که بهار امسال را به بهار نوع دوستی و مهربانی گره زده و بار دیگر نام خود را در جهان به واسطه آنچه به آن شهره بودند، طنین انداز کردند.
شیراز را تنها با شیراز، سبکهای فرهنگی و هنریاش، با مردمان خوش لهجه و مهربان و نیک اندیش و نیکو خردش میتوان سنجید، شیرازی که هرجا نامی از آن بردهاند، به نیکی بوده است و بس.
هر زمان که به شیراز میرسی، ابتدا با خضوع دست راست برسینه بگذار و به ادب سرخم کن مقابل گنبدهای فیروزهای و سبز امامزادگان واجبالتعظیم سومین حرم اهلبیت(ع) و بعد از لذت بصری که بهواسطه دیدن طاووس خوشآمدگوی بهتو دست داد، به سمت شاهچراغ(ع) روانه شو .
زیارت که کردی، سبک میشوی، آنگاه عزم کن دیدار حافظ را و از آن پیرمراد و آنچه بهزیبایی در لفافهکلامی دلنشین در قالب تفالی خوشآیند، برایت میسراید، بهرهکافی ببر و سپس آماده عزیمت به سعدیه شو، بارگاه باشکوه بزرگ مرد سخن، عندلیبی که هیچکس تاکنون راه به لانه سیمرغیاش در قله قاف سخن و اندیشه و ادب نبرده است .
گذر بر آرامگاه سعدی نیز ادبی خاص میطلبد و طهارت بیرون و درون، آنگاه بهرهای از بوستان و گلستانش به اندازه وقت و وسع، ببر و راهی دیگر نقاط این شهر دلانگیز شو، از چهلتنان و هفتتنان و تختضرابی و خواجوی کرمانی و باباکوهی و ... گرفته تا باغارم، باغ دلگشا و نارنجستان قوام و ... تا به مجموعه زندیه برسی .
دیدار از بازار وکیل و حمام و آبانبار و ارگ کریمخانی هرکدام روزی برای خود میخواهد اما در پایان راه، خوردن بستنی در جوار آرامگاه سعدی یا ارگ کریمخانی و البته چشیدن طعم واقعی فالوده شیرازی با آبلیموی دستافشارش را نباید از یاد ببری و سوغاتهم که فراوان است از گلیم و گبه گرفته تا چنته و ملکی و گیوه و شیوه و خاتم، معرق و سنگهای بیبدیل و جذاب و هم آبلیمو و حلوای مسغطی لاری و ... در نهایت بهخاطر بسپار اگر به شهر راز شیراز جنتطراز و خال رخ هفت کشور جهان، آمدی که؛
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت/ کنار آب رکنآباد و گلگشت مصلا را
سفر به شيراز تنها با ديدن آثار فرهنگي و تاريخي و مذهبي نبايد به پايان برسد، كه رفتن در ميان كوچه پس كوچههاي بافت تاريخي اين شهر، هر بينندهاي را با خود به ژرفاي تاريخ شكلگيري شهر راز خواهد برد .
بايد روزي را براي ديدار گذر سنگ سياه و سيبويه و دارالسلام، اختصاص داد. زماني مناسب كه آفتاب جِنگ شيراز، تريشههاي دلت را به قلب شيرازيهاي اصيل گره بزند و چشمها را پر كند از لذت ديدار مسجد مشير و بيبيدختران و كليساي مريم مقدس و ... صدها زيبايي ديگر كه در پستوي شهر سعدي و حافظ و اطراف حرم مطهر احمدبنموسي(ع)، از نظر پنهان است .
شيراز شهر رندان عافيتجو، شهر بهار نارنج و باغهاي خوش نسيم و خاتم و منبت و قلمكاريهاي ماندگار است.
به هركجاي اين شهر كه قدم بگذاري، مردماني خواهي ديد، خوش مشرب و معاشرت كه هر آنچه در دل دارند بر زبان جاري ميكنند و تو را با آن كلام زيبا، به مهرباني مينوازند .
اگرچه امسال، سیلی سیل، در آغازین روزهای بهار، نوازشی بر چهره شیراز داشت اما مردمان خونگرم و عالی طبع دیار حافظ و سعدی، به درستی و نیکی، مهربانانه از در پاسخ درآمدند تا رفتارشان سیل را مغلوبه کرده و کردارشان عالم را متحر کند.
به درستی که این مردم درس گرفته مکتب سعدیاند و رفتار و گفتارشان نمود "بنی آدم اعضای یک پیکرند ..." بوده است. هرچند در دورانی، سخت، ناملایمتهای بسیار بردهاند و به واسطه حاکم شدن برخی از کژ اندیشان و بی ذوقان و قرار گرفتن آنان بر مسند مدیریت و نمایندگی شهر، آنگونه که بایسته و شایسته این دیار است، از رشد و توسعه متناسب بهره کافی نبرده اند.
شیراز اما، هماره شیراز است، منادی صلح و دوستی و همزیستی با همه انسانهایی که خداوند مقامشان را محترم دانسته است؛ شیراز نام آور بوده و هست حتی اگر برخی اندیشهها و عملهای کوچک و سخیف، که از بد حادثه بر مسند مسئولیت نشانده شدهاند در بعضی ادوار همطراز این نام و آوازه، روزش و روزهای نام آورانش را پاس ندارند.
بی تردید هماره این بیت بر زبان هر ایران دوست و شیراز دوستی، جاری بوده است؛
خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله که عمر خضر میبخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا عبیرآمیز میآید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آن جا که شیرینان ندادند انفعالش
صبا زان لولی شنگول سرمست چه داری آگهی چون است حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد دلا چون شیر مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو میترسیدی از هجر نکردی شکر ایام وصالش