به گزارش تابناک کردستان، ما در یادداشتهای مربوط به مسائل خانواده به این مسئله اشاره کردیم که در کشورهای غربی زنان هنوز صاحب حق و شخصیت نشده اند و خودشان را باید براساس مردان مورد بررسی قرار دهند و مبنای حقوقی در این گونه جوامع صرفا بخاطر انسان بودن زنان نیست، بلکه بخاطر نقش آنها در نظام اقتصادی است. هر چقدر زنان در نظام اقتصادی فعال باشند به همان اندازه صاحب حق و حقوق خواهند شد، به عبارت دیگر صاحب حق بودن برای زنان در کشورهای غربی براساس فطرت و ذات انسانی بودن نیست بلکه براساس ایفای نقش آنها در میدان نظام اجتماعی است.
اما سوال اینجاست آیا میدان اجتماعی و سیاسی غیر قابل تغییر کرده است؟ همه جریانهای مادی عقیده دارند که میدان اجتماعی و سیاسی هر روز تغییر میکند و آدم باید باید خودش را برای هر گونه تغییر آماده کنند. ما تغییرات در نظام اجتماعی را قبول داریم، اما نظام اجتماعی یا به اصطلاح میدان را مبنای برای دادن حق و حقوق به هیچ کس نمیدانیم، بلکه مبانی حق و حقوق باید بیرون از نظام اجتماعی و بشری باشد. نظام اجتماعی در اختیار انسان هاست و هر روز این انسان به دنبال کسب منافع شخصی خودش است و متاسفانه در دنیای امروز مرزی برای محدود کردن این منافع وجود ندارد و همین باعث شده است که انسان از این وضعیت سوءاستفاده کنند و همه چیز را در اختیار رسیدن به منافع خودش به کار گیرد؛ بنابراین میدان اجتماعی و سیاسی نمیتواند مبنای خوب و درستی برای دادن حق و حقوق برای زنان باشد.
اما معیار دیگر برای مبانی حق و حقوق برای زنان مسئله "برابری حقوقی است. " این برابری حقوقی متاسفانه چشم و گوش خیلی از افراد دانشگاهی را کور کرده است و به سادگی فریب این عنوان را خواهند خورد. این برابری حقوقی به این معناست که زنان و مردان باید از لحاظ حقوقی برابر باشند، ولی مسئله اصلی دقیقا اینست که خود مبانی برابری حقوقی چیست؟ به عبارت دیگر اگر برابری حقوقی بین زن و مرد انجام شود باید مبنا این کار چه چیزی باشد؟ نمیتوان صرفا گفت باید برابری حقوقی بین زنان و مردان انجام شود بلکه باید مبانی این برابری حقوقی مشخص شود. برابری حقوقی براساس برابری شغلی معنی و مفهوم خواهد داشت، یعنی اگر زنان دنبال برابری حقوقی با مردان هستند باید در شغل و نقش در جامعه برابر باشند تا این برابری حقوقی قابل اجرا باشد در غیر این صورت برابری حقوقی معنی خودش را از دست خواهد داد.
اما زنان و مردان فارغ از تفاوتهای جنسیتی مسلما از توانایی بدنی و ذهنی یکسانی برخوردار نیستند و بعضی از مشاغل سنگین صرفا از عهده مردان بر میآید و در این گونه مشاغل زنان از توانایی لازم و کافی برای انجام آن به نحوهی احسن برخوردار نیستند، اینجا تکلیف برابری حقوقی زنان و مردان چه میشود؟ اگر زنان برابری حقوقی را با مردان میخواهند باید در این گونه مشاغل فعالیت کنند در غیر این صورت برابری حقوقی شامل آنها نمیشود و به راحتی از حق و حقوق بی بهره خواهند بود.
در واقع برابری حقوقی به این صورت است که مبنای اصلی برابری حقوقی زنان براساس مردان خواهند بود و بار دیگر زنان را صاحب حق و حقوق نمیدانند و همچنین وجود شخصیت مستقل را از زنان سلب میکنند و اگر مدافعان حقوق زنان به دنبال حق و حقوق زنان هستند باید در مرحله اول زنان را شخصیت مستقل و متفاوت از مردان بدانند و به دنبال حذف تفاوتها بین زنان و مردان نباشند، زیرا این تفاوتها باعث ایجاد شخصیت مستقل و نظام حقوقی خواهند شد.
اما مشکل مدافعان حقوق انسان اینجاست که فکر میکنند که وجود تفاوت به معنی ستم و ظلم بر زنان است و تلاش میکنند تا با حذف این گونه تفاوتها مسیر برابری برای زنان ایجاد کنند، در حالی که وجود تفاوت به معنی داشتن یک شخصیت مستقل نسبت به دیگران است و زنان به دلیل وجود این تفاوتها از حق و حقوق مستقل از مردان بهرهمند خواهند شد. اگر بین زنان و مردان تفاوتها را حذف کنیم سوال اینجاست که به چه دلیل باید از حقوق زنان دفاع کنیم؟ بعضیها میگویند، چون زنان انسان هستند باید از حق و حقوق آنها دفاع کرد، یعنی مبنای دفاع کردن را انسان بودن زنان تصور میکنند و اگر این استدلال درست باشد پس چرا از مردان دفاع میکنید؟ خیلی از مردان هستند مورد ستم و ظلم قرار گرفتند چرا مدافعان حقوق زنان از این دسته مردان دفاع نمیکنند؟ مردان هم انسان هستند پس باید از آنها دفاع کرد.
استدلال این عزیزان درست نیست و انسان بودن دلیل کافی برای دفاع کردن را توجیه نمیکنند بلکه باید به تفاوت این انسان با دیگران توجه کرد، ما اگر از زنان دفاع میکنیم صرفا به دلیل انسان بودن آنها نیست بلکه به دلیل داشتن شخصیت و نظام حقوقی مستقل زنان هست که دفاع کردن را برای ما توجیه میکنند. زنان، چون نظام حقوقی مستقل از مردان را دارند مسلما مورد ستم و ظلم قرار میگیرند و برای احیای این حق و حقوق باید از آنها دفاع کرد، اما دفاع کردن از حقوق زنان براساس توانایی ذاتی و فطری آنهاست نه بر مبنای مقایسه با مردان. زنان، چون از توانایی ذاتی و فطری برخوردارست مسلما از حق و حقوق مخصوص خودش باید بهرهمند شود نه اینکه ما زنان را براساس توانایی مردان قرار بدهیم و زنان را مجبور کنیم که همانند مردان باید فعالیتها مختلفی انجام دهند و بعدش ادعای دفاع از حقوق زنان را داشته باشیم.
اما منظور از توانایی ذاتی و فطری همان استعدادهای است که هر انسانی اعم از زنان و مردان از این نعمت برخودار هستند و باید زمینه و شرایط لازم برای شکوفا کردن این استعدادها فراهم باشد و زنان و مردان باید در جهت شکوفا کردن این استعدادها باید تلاش و کوشش کنند و به جای مقایسه کردن توانایی بین زنان و مردان باید در جهت رشد و شکوفا کردن استعدادها حرکت کرد.
به عنوان نمونه مادر بودن جز فطرت و ذات زنان هستند و باید زمینههای اجتماعی آماده باشد تا این قسمت از زنان رشد و پرورش پیدا کنند، ولی متاسفانه مدافعان حقوق زنان میگویند که "عنوان مادر بودن را نظام اجتماعی به زنان میدهند". این سخنان متاسفانه اشتباه و بی اساس است، زیرا نظام اجتماعی توانایی دادن عنوان را به انسان ندارد مگر اینکه این عنوان بصورت ذاتی در انسان نهفته باشد و نظام اجتماعی فقط زمینه رشد آن را فراهم میکنند نه اینکه به انسان هستی را بدهد. مادر بودن جز هستی و محتوا زنان محسوب میشود و کسی این عنوان به زنان نمیدهند و یا از زنان سلب نمیکنند، بلکه فقط شرایط مادر بودن را برای زنان فراهم میکنند. در مورد عنوان پدر بودن مردان هم همین قاعده درست و صحیح است و نظام اجتماعی این عنوان را به مردان نمیدهند بلکه زمینه و شرایط این عنوان را فراهم میکنند. اگر نظام اجتماعی اینقدر توانا و قدرتمند است چرا عنوان مادر بودن را به مردان نمیدهند؟ چرا عنوان پدر بودن را به زنان نمیدهند؟ در واقع نظام اجتماعی فراهم کننده شرایط و زمینه برای رشد و پرورش استعدادها انسان هاست نه دادن عنوان و ماهیت به انسان ها.
اما این بار مدافعان حقوق زنان در زیر پوشش فریب و مکرر جدیدی به نام برابری حقوقی به زنان ستم و ظلم میکنند، اما چرا این فریبکاری را نشانه ستم نمیدانند؟ چرا فقط ستمهای آشکار را به عنوان ظلم و ستم بر علیه زنان تلقی میکنند؟ ستم و ظلمهایی که بصورت مخفی و پنهان بر علیه زنان انجام میدهند به مراتب از ستمها آشکار بیشتر است. همین چند روز گذشته یکی از این مدافعان حقوق زنان که در مورد مسائل زنانه از جمله ختنه کردن زنان فعالیت و پژوهشها میدانی زیادی انجام داده بود به جرم تجاوز و تعرض به زنان متهم شده است و این نشانه میدهند که این افراد قبل از اینکه مدافعان حقوق زنان باشند از لحاظ ذهنی نیاز به جراحی دارند و نظر و نگاه خودشان را نسبت به زنان درست کنند و به نام دفاع از حقوق زنان تجاوز و تعرض نکنند؛ بنابراین "برابری حقوقی" زنان را از خودشان دور میکنند و همیشه چشم به مردان دارند تا بتوانند خودشان را برای گرفتن حق و حقوق براساس مردان آماده کنند و در کشورهای غربی و با نهایت تاسف در جامعه ما با برابری حقوقی ژست میگیرند و آن را نماد دفاع از حقوق زنان در جامعه تصور میکنند در حالی که برابری حقوقی همانند ایفای نقش در میدانهای اجتماعی و اقتصادی به زنان ستم و ظلم میکنند. اما فقط به وسیله برابری حقوقی به زنان ستم نمیکنند بلکه از طریق مفهوم دیگری به نام "آزادی" مشغول به ستم و ظلم کردن نسبت به زنان هستند.
امروز در کشورهای غربی تعریفی که از آزادی ارائه میدهد شبیه به آزادی حیوانی است نه آزادی انسانی. ما عقیده داریم که انسان باید آزاد باشد، ولی انسان در مسیر آزادی نباید آزاد باشد بلکه باید مسیر آزادی در جهت کمال و کرامت و بزرگی انسان باشد در حالی در غرب این انسان به نام آزادی از همه چیز آزاد است.
به عنوان نمونه در این کشورها به نام آزادی به زنان تجاوزهای جنسی انجام میدهند و فیلمها بزرگسالان نمونه این آزادی حیوانی است. اگر غرب به دنبال آزادی است باید مسیر این آزادی در جهت کمال و کرامت انسانی باشد و این فیلمها بزرگسالان و ازدواج همجنس گرایی چقدر به کرامت انسانی توجه میکنند؟ چرا کشورها غربی زندگی حیوانی را تحت پوشش به نام دفاع از حقوق بشر و آزادی قرار میدهند؟ آیا این شکل از آزادی در شان و منزلت انسان است؟ در اعلامیه حقوق بشر کشورها غربی به کرامت و شرافت انسان اشاره شده است، ولی چرا در جهت حفظ و بقای این کرامت و شرافت انسانی تلاش و کوششی انجام نمیدهند؟ حتی ما این شکل از آزادی را در حیوانات سراغ نداریم، ولی کشورها غربی به نام آزادی هر نوع تجاوز به زنان را نشانه آزادی و دموکراسی میدانند در حالی که آزادی باید دارای چارچوب و محدودیت باشد و این محدودیت مسیر کمال و منزلت انسانی را حفظ خواهد کرد.
اما مبانی حقوق برای زنان از نظر ما براساس توانایی ذاتی و فطری زنان و مردان است. ما عقیده داریم که زنان و مردان توانایی متفاوتی دارند و این نشانه مکمل بودن زنان و مردان نسبت به یکدیگر است و هر کدام از آنها برای انجام کاری مناسب هستند. به عنوان نمونه زنان از عهده کارهای و مشاغل سنگین بر نمیآیند و نمیتواند آنها مجبور به انجام این گونه مشاغل کرد و صرفا بخاطر این ناتوانی زنان را از حق و حقوق محروم کرد، و در مقابل هم مردان از عهده بعضی از کارها بر نمیآیند. آیا باید مردان از حق و حقوق محروم کرد؟ از نظر ما هیچ کدام از آنها در وظایف خودشان ناتوان نیستند بلکه انجام آن وظایف با توانایی آنها در تناسب نیستند و نمیتوان برچسب ناتوانی را بر هیچ کدام از آنها زد.
این مبانی ما در واقع به زنان حق و حقوق میدهند و زنان را صاحب حق میدانند و لازم نیست برای دریافت حق و حقوق زنان مجبور باشند براساس معیار و ملاک مردان حرکت کنند، بلکه خود زنان صاحب شخصیت هستند و میتوانند براساس تواناییهای ذاتی و فطری خودشان حق و حقوق کسب کنند. اما نکته آخر اینکه زنان و مردان در بسیاری از مشاغل از جمله کارهای فکری و ذهنی توانایی لازم و کافی دارند و هر کدام براساس تلاشی که انجام میدهند میتوانند از حق و حقوق مناسب برخوردار شوند.
مختار سلیمانی